سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آخه وقتی زنای مدینه اومدن عیادت مادرمون فاطمه، وقتی از مادر ما سؤال کردن حالتون چطوره، شاید شماها بگید بی‌بی اینطوری جواب داده، شاید فرموده باشه از درد پهلو نمی‌خواب،م درد بازو نمیذاره استراحت کنم. اما نه، این حرفا رو نزده بی‌بی؛ میدونی چه جوابی بهشون داد؟
گفت چرا با علی در افتادین؟!
آی مظلوم علی.....

(همه‌ی روضه‌م تو این سؤال دومه)

میگه همینطور متحیر بودم سوال دومو بپرسم یا نه، اما گفتم شاید دیگه قسمتم نشه هرچه باداباد سؤال دومم اینه بی‌بی جان؛
میبینم خیلیا تو کتاباشون این قضیه رو رد میکنن، میخوام از زبون خودتون بشنوم ، خیلی جاها ما خوندیم و نوشتیم این قضیه رو، حالا ببینم درسته یا نه...
میخوام ببینم آیا درسته بازوتون ورم کرده؟! آیا درسته علت مرگ شما ضربات اون نامرد بوده؟!

میگه دیدم مادرم سرشو پایین انداخت، دیگه حرفی نزد، گفتم عجب کاری کردم این سؤالو پرسیدم، امام فهمیدم جواب مادرم دیگه با حرف زدن نیست، میدونی چه جوابی بهم داد؟

صدا زد پسرم بیا جلوتر. دیدم این آستینو بالا زد، گفت خودت بیا ببین....
وای مادرم ، مادرم ، مادرم*

@seyedrezanarimani

یکی بیاد تو این کوچه
به مادرم کمک کنه
اشک حسینو پاک کنه
به خواهرم کمک کنه

فضه داره با ناله‌هاش
قلبمو از جا می کنه
هرکی با هرچی دستشه
مادر ما رو میزنه

من نمیگم شما بیاین
دست بابامو وا کنین
فقط میگم مغیره رو
از مادرم جدا کنید

یا زهرا....

*اما حیفم میاد تا اینجای روضه رو اومدم، از مدینه کربلا نریم؛*

مرغ دل یک بام دارد دو هوا
گه مدینه میرود گه کربلا

*صدا زد مادرجان شما سینه‌ت آسیب دید، پهلوت آسیب دید، بازوت آسیب دید، سیلی به صورتت زدن (حسینو دارم میگم)
صدا زد مادرجان، منم دوست دارم مثل تو بشم، حالا که پهلوت آسیب دیده? منم نیزه به پهلوم بخوره؛ حالا که میخ در به سینه‌ت رفته، منم دوست دارم سینه‌م مثه سینه‌ی تو بشه.

می دونی چی شد؟! یه مرتبه اون نانجیب صدا زد: "من من یَنتَدِبُ للحسین" 10 نفر سوار اسب شدن...

آی حسین....




تاریخ : جمعه 96/11/13 | 8:16 صبح | نویسنده : مهدی یزدانی زازرانی | نظر

  • paper | بلاگ اسکای | ایران موزه